کوله پشتی
قوطی عطاری
22 آذر 1391برچسب:, :: 16:33 :: نويسنده : میرقیصری
جین ( jean) ، دانش اموز سیزده ساله ، در حالی که از دست آقا معلم عصبانی بود، از بد دهنی و امر و نهی کردنهای معلمش گله مند بود. می خواست به کلاسی دیگر انتقالش بدهند. مادر از او خواست که شکایتش را بنویسد. جین شرح حالش را در نامه ای نوشت و به دست مادرش داد. نامه را خطاب به معلم نوشته بود:
به معلمم ، آن ظالم ستمگر دلم می خواهد بدانید که شما یکی از علل اصلی رفتن من از این کلاس هستید. دلم به حال کسی که شما درسش داده اید می سوزد. ای کاش یکی مثل خودتان معلمتان می شد. لایق هم بودید. شما خودخواهید ، ملاحظه ی کسی را نمی کنید، و غرورتان پوچ و تو خالی است. هیچ وقت چیز خوب و محترمانه ای به من نمی گویید. همیشه بدجنس و بدرفتارید. فقط بلدید بگویید « خفه شو ، زر نزن ، بیشعور . » البته نمی توانید به من کاری داشته باشید ، چون خوشبختانه ، من یکی تحت نفوذ و سلطه ی حضرت عالی نیستم. اگر بودم که الان زیر خاک خوابیده بودم. شما تنها شخصی هستید که من از او متنفرم ، تازه اگر لایق آن باشید که شخص خطابتان کنند.
با تقدیم کینه و نفرتی که در دل دارم یکی از شاگردان سابق مادر این نامه را با صدای بلند ، شمرده ، و آهسته خواند. جین به دقت گوش داد. نامه براستی بیانگر احساسات او بود. کیف می کرد وقتی کلماتش را از زبان مادرش می شنید. نتیجتاً ، از شدت عصبانیتش کاسته شد، و نامه هرگز پست نشد. مادر به داد او رسیده بود. نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
|||
|